“سکیپیو با دیدن شهر که متاسفانه در دل شعله ها می سوخت…گریست و مدت ها همان جا ایستاد و به تغییر ناگریزی که در انتظار شهر ها، ملت ها و دودمان ها بود، اندیشید… .او با خود گفت، این همان تقدیر تروآ است… و نیز امپراتوری قدرتمند آشوریان … ایرانیان و مقدونیان، که تا همین اواخر بسیار با شکوه بودند… . سپس به یکی از دوستان که نزدیک او بود رو کرد، دستش را گرفت و گفت:«صحنه شگفت انگیزی است، اما… از این در هراسم روزی کسی دیگر همین فرمان را درباره شهر من نیز صادر کند.»”